پرش به محتوا

کلیچه

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • /کُلیچِه/

اسم

[ویرایش]

کلیچه (قدیم)

  1. جامه نیم تنه.
    در حال ایستادن عبایش کنار رفت و کلیچه او نمایان شد. «خداوند الموت»
  2. نان، قرص نان.
  3. کلید, کلید چوبین که بدان قفل‌ها را بگشایند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین