پرش به محتوا

بوم

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]
  • /بوم/

اسم

[ویرایش]

بوم

  1. سرزمین، ناحیه.
    هر آنکس که از لشکر چین و روم/ بریزند خون و بگیرند بوم «فردوسی»
  2. زمین شیار نکرده.
  3. جا، مقام.
  4. سرشت، طبیعت.
  5. پارچه قاب گرفته‌ای که روی آن نقاشی کنند.
  6. زمینه پارچه زردوزی شده.
  7. جغد.

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین/ شاهنامه