بوم
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /بوم/
اسم
[ویرایش]بوم
- سرزمین، ناحیه.
- هر آنکس که از لشکر چین و روم/ بریزند خون و بگیرند بوم «فردوسی»
- زمین شیار نکرده.
- جا، مقام.
- سرشت، طبیعت.
- پارچه قاب گرفتهای که روی آن نقاشی کنند.
- زمینه پارچه زردوزی شده.
- جغد.
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ شاهنامه