پرش به محتوا

دم کردن

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

(دَ. کَ دَ)

مصدر لازم

[ویرایش]
  1. اشباع شدن مکانی از بخار به طوری که تنفس در آن مشکل باشد.

مصدر متعدی

[ویرایش]
  1. چای، قهوه و مانند آن را در قوری دارای آب گرم کردن بطوری که طعم مطبوعی یا بد؛ جوشاندن چای و مانند آن.
  2. برنج را پس از آبکش کردن در دیگ برگرداندن و روی دیگ آتش ریختن تا آب خشک گردد و برنچ بپزد.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

فعل

[ویرایش]
  1. با آتش ملایم چیزی را پختن بدون جوش آمدن.

آوایش

[ویرایش]
  1. همدم و همنفس کسی شدن، با کسی بسر بردن
  • نمونه: «چگونه تلخ نبود عیش آن مرد / که دم با اژدهایی بایدش کرد»

فعل

[ویرایش]
  1. پنهانی همداستانی یا همکاری کردن بویژه برای هدفهای فریب‌آمیز یا ناقانونی
  • نمونه: «با اینهمه آن دو لعل چون شکر تو / با نی به هلاک دل من دم کرده‌ست» (شمس اسعد)

مترادف‌ها

[ویرایش]
  1. تبانی کردن، ساخت و پاخت کردن

برگردان‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]