پرش به محتوا

کلاه

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • پهلوی
  • کلاه: در پهلوی کلاف kalāf بوده است. ( ( نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر ، به جای کلاه ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 225. ) کلاه از کلاله گرفته شده است. کلاله در اصل به معنی احاطه می باشد. کلیل به معنی تاج می باشد و از این رو به تاج کلیل می گویند که سر را می پوشاند. و واژه کلاه نیز از آن گرفته شده است. چون کلاه نیز سر را می پوشاند.

آوایش

[ویرایش]
  • /کُلاه/

اسم

[ویرایش]

کلاه

  1. پوششی از نمد، پشم، پارچه، پلاستیک، یا فلز برای سر که انواع بدون لبه یا لبه‌دار دارد.
  2. سرپوش و هر چیزی که از پارچه و پوست و نمد و جز آن سازند و جهت پوشش بر سر گذارند و آن انواع گوناگون دارد: شاپو، نظامی، مردانه، زنانه، ایمنی، آهنی، حصیری و مانند آن.

استعاره

[ویرایش]
  1. کلاه دو تن تو هم رفتن کنایه از: اختلاف پیدا کردن، از هم ناراحت شدن.
  2. کلاه کسی پس معرکه بودن کنایه از: عقب ماندن یا عقب گذاشتن از سود و کار و زندگی.
  3. کلاه سر کسی گذاشتن کنایه از: او را فریب دادن.
  4. کلاه شرعی، حیله‌ای که در ظاهر مطابق با موازین شرع باشد.
  5. بلند کلاه گشتن کنایه از: سرافراز گشتن.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین