کیش
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /کِیش/
اسم
[ویرایش]کیش
- دین، مذهب، آیین. روش، سنت، رسم.
- (ورزش): رحرکتی در بازی شطرنج که باعث تهدید شاه شده و شاه ناگزیر به تغییر خانه خود میشود
- نوعی پارچه که از کتان بافند.
- جعبه، تیردان. تیر چارکیش یا تیر چهارپر.
- پری که بر تیر نصب میکردند. (خصوصاً)
- کلمهای برای راندن پرندگان و بویژه مرغ در زبان بهاری.
- پر مرغ. (مطلقاً)
واژههای مشتق شده
[ویرایش]
ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن