پرش به محتوا

کیش

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]
  • /کِیش/

اسم

[ویرایش]

کیش

  1. دین، مذهب، آیین. روش، سنت، رسم.
  2. (ورزش): رحرکتی در بازی شطرنج که باعث تهدید شاه شده و شاه ناگزیر به تغییر خانه خود می‌شود‌
  3. نوعی پارچه که از کتان بافند.
  4. جعبه، تیردان. تیر چارکیش یا تیر چهارپر.
  5. پری که بر تیر نصب می‌کردند. (خصوصاً)
  6. کلمه‌ای برای راندن پرندگان و بویژه مرغ در زبان بهاری.
  7. پر مرغ. (مطلقاً)

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]



ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن