آرامیده

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • فارسی

آوایش[ویرایش]

  • /آرامیدِه/

صفت[ویرایش]

آرامیده

  1. (قدیمی): بدون جنب و جوش، بی‌حرکت.
    لشکری آرمیده را به جوش آورد و دل‌های آرامیده را رمیده گردانید. «بخاری»

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • بهاری

آوایش[ویرایش]

  • /آرا/مَی/دِ/

اسم مرکب[ویرایش]

آرامیده

  1. مترادف میانه، یا مرز و محدود دو مالک زمین که حد واسط آنها تاکستانی قرار گرفته باشد.‌ قبلاً اشاره شده مَی در زبان بهاری به معنی تاک یا درخت انگور است.
    آراَ مَی دِ.
    میانه تاک است.