آشنا
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- /آشْنا/
صفت[ویرایش]
آشنا
- خویش، فامیل، دوست، یار، شناخته، غیر از بیگانه.
- موافق، سازگار؛ کسی که از کاری اطلاع و آگاهی داشته باشد.
اسم[ویرایش]
آشِنا
- (قدیمی): شنا.
- ای عاشقان! ای عاشقان! امروز ماییم و شما/ افتاده در غرقابهای تا خود که داند آشنا.«مولوی»
واژههای مشتق شده[ویرایش]
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین