آفتابرو
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- /آفتاب/رو/
اسم مرکب[ویرایش]
آفتابرو
- جایی که رو به آفتاب داشته باشد؛ آفتاب گیر.
- در مهتابی جلو اتاقم در آفتابرو مینشستیم. «جمالزاده»
- (شاعرانه): آفتاب رخ.
مترادفها[ویرایش]
- آفتاب، آفتاب دادن، آفتاب پریدن، آفتاب گرفتن، آفتاب خوردن، آفتاب چریدن، آفتاب سا، آفتاب شدن، آفتاب بالانس، آفتاب پرست، آفتاب چهره، آفتاب پهن، آفتاب تنک، آفتاب پرورده، آفتاب پرستی
برگردانها[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- فرهنگ بزرگ سخن