رجاله

از ویکی‌واژه

(رَ جّ لِ)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

  1. رجالة

اسم[ویرایش]

  1. جِ راجل.
  2. پیادگان.
  3. اوباش، فرومایگان.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

رجاله جمع مکسر راجل به معنی پیاده؛ در اصطلاح به اراذل و اوباش و مردمان پست گفته می‌شود. [۱]

پی‌نوشت[ویرایش]

  1. (ناظم الاطباء) . سفلگان . فرومایگان . (فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوباش . (یادداشت مرحوم دهخدا)
    و حرب افتاد میان سپاه دیگران و قتلی بسیار برفت و رجاله برخاستند و در ماه ذیحجه به سرای وزیر ابن مقله رفتند تا او را بکشند. (مجمل التواریخ و القصص )
    . و کارزار افتاد میان سپاه و رجال و عام و سواران تا بسیاری رجاله کشته شدند و برای پادشاه جمع آمدند و باز حرب پیوست ... (مجمل التواریخ و القصص ) . و در آن مدت [ مدت شغب ] صیادان دست از ماهی گرفتن بداشته بودند و درِ دکانها نگشادند مگر آفتاب بلند برآمد، از دست رجاله . (مجمل التواریخ و القصص )
    1. .
    ج ِ راجل . پیادگان: رجاله لشکر در پیش ایشان سپرها روی آورده و تیغها کشیده و سنانها راست کرده . (ترجمه تاریخ یمینی ص 333) . رجاله لشکر چون گوزن بدان دیوارها بردویدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 343) . کافر راه مطاولت در محاربت و مصاولت پیش گرفت تا اذناب لشکر و رجاله حشم او که بر عقب می آمدند برسند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 201) . جمعی از رجاله لشکر و بازماندگان حشم در مصاحبت آن روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 265) . رجاله دیلم و عفاریت افغانیان بر ایشان آغالید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 350)
    1. .
    2. گفتم به گل سرخ که عارت ناید
    3. پیش از تو گل زرد به بازار آید
    4. گفتا تو مگر حدیث شه نشنیدی
    رجاله ز پیش شه ببازار آید.