شطح

از ویکی‌واژه

(شَ)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. حرف‌ها و سخن‌های به ظاهر کفرآمیزی که عارف از شدت وجد و حال بر زبان می‌راند.

شطح . [ ش َ ] (ع اِ)

کلمه‌ای که بدان بزغاله ٔ یکساله را رانند و زجر کنند. [۱]. همچنین رجوع به شِطَّح شود.

(از ع ، اِ)

(اصطلاح عرفان)

آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند.[۲] عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات چنانکه بعضی بندگان هنگام غلبه ٔ حال و سکر و غلبات گفته‌اند، فلا قبول لها و لارد؛ لایؤخذ و لایؤاخذ. چنانکه ابن عربی گفته: انا اصغر من ربی سنتین. و بایزید گفته: سبحانی ما اعظم شأنی. و منصور حلاج گوید: انا الحق.

و وجه عدم قبول آن است که غیر انبیاء کسی معصوم نیست. شاید که در باطل افتاده باشند. و وجه عدم رد آن است که از اهل معرفت صادر شده شاید نظر آنان بر معنیی باشد که دیگران از آن محجوبند، پس رد کردن آن رد حق باشد. پس اسلم آن است که : لا قبول و لا رد، لاضطراب الطرفین. [۳]

  1. حافظ
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نهتسبیح و طیلسان به می و میگسار
  1. حافظ
خیز تا خرقه ٔ صوفی به خرابات بریمشطح و طامات به بازار خرافات بریم

منابع[ویرایش]

  1. فرهنگ فارسی معین
  2. یادداشت علی‌اکبر دهخدا
  3. کشاف اصطلاحات الفنون

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین