محرض
(مُ حَ رَّ)
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
(اِمف.)
- آن که از عشق و اندوه گداخته باشد.
- مرد بر جای مانده که نتواند برخیزد.
- برانگیخته شده، ورغلانیده.
جمع[ویرایش]
- محرضین.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
(مُ حَ رِّ)
- تحریک کننده، ورغلاننده، مشو
قید[ویرایش]
جمع[ویرایش]
- محرضین.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
عربی[ویرایش]
(اِ