نتایج جستجو

عربی /حَمام/ حمام محلی با وسایل لازم برای شست‌وشوی بدن، گرمابه. (جانوری): کبوتر. حَمّام مرگ، موت. حمام زنانه کنایه از: جای شلوغ و پر سر و صدا. –––– ترجمه‌ها...

(~. گِ رِ تَ) عربی به حمام رفتن. فرهنگ لغت معین...

حوزه: [گردشگری و جهانگردی] اتاق با تسهیلات دوش یا حمام و معمولاً دستشویی‌. «اتاق با حمام» هم‌ارزِ «room with shower or bathroom»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی...

روسی /وان/ وان عدد یک (۱)، شماره یک. روسی ظرف بزرگ فلزی یا چینی که برای شست و شوی بدن در حمام تعبیه کنند. ظرفی برای حمام کردن. –––– ترجمه‌ها...

اُکسایش یا برق‌کاف یا کاهش نمک رسوب‌کرده متـ . پوسته‌زدایی با حمام نمک. «جِرم‌زدایی با حمام نمک» هم‌ارزِ «salt bath descaling»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و...

فارسی /گَرمابِه/ گرمابه حمام، به ویژه حمام عمومی. به گرمابه شد با تن دردمند/ ز زنجیر فرسوده و مستمند «فردوسی» ترجمه‌ها فرهنگ لغت معین/ شاهنامه...

جهانگردی] مکانی برای آفتاب گرفتن به‌طور طبیعی یا برنزه شدن به‌طور مصنوعی. «حمام‌ آفتاب» هم‌ارزِ «solarium»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل،...

(~. کَ) سربینه، رخت کن حمام. فرهنگ لغت معین...

(~. نَ یا نِ) رخت کن حمام. فرهنگ لغت معین...

(کَ) حمام، گرمابه. جام و پیاله. فرهنگ لغت معین...

(~. نِ) عربی حمام. مستراح. فرهنگ لغت معین...

آب‌چرخ‌کن (جمع آب‌چرخ‌کن‌ها) (محاوره، طنز) دوش حمام...

کسی که در آتشدان حمام، آتش افروزد. فرهنگ لغت معین...

(~.) کارگری که در حمام جامه‌های مردم را نگه می‌دارد. فرهنگ لغت معین...

(تِ) دستار، حوله. لنگ حمام. فرهنگ لغت معین...

(~. خَ) تون حمام. جای انداختن زباله. فرهنگ لغت معین...

حوزه: [گردشگری و جهانگردی] اتاق یا اتاقکی مملو از بخار داغ. حمام بخار محوطه ای است که با بخار آب ،گرم می شود. دماهای مختلف متفاوت است، اما اتاق بخار به...

(~.) تون تاب، کسی که آتش خانة حمام را روشن می‌کند. فرهنگ لغت معین...

جشنی که به هنگام حمام رفتن زن تازه زایمان کرده برپا می‌کنند. فرهنگ لغت معین...

ثِدیْفَ :(ghedifa) در گویش گنابادی یعنی حوله حمام قدیف (جمع قدیف‌ها) #...