آذرنگ

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • پهلوی

آوایش[ویرایش]

  • /آذرنگ/

اسم[ویرایش]

آذرنگ

  1. (قدیم): درد، رنج، غم.
    ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ/ ... «ابوشکور»

صفت مرکب[ویرایش]

  1. آتش رنگ، آذرگون. روشن، نورانی. آتش، آذر.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ‌ سخن/ فرهنگ شمس

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • بهاری

آوایش[ویرایش]

  • /آذر/اَنگ/

صفت نسبی[ویرایش]

آذرنگ

  1. (قدیم): حالتی که انسان مکرر دچار اشتباه در عملکرد داشته باشد، اشتباه کننده از روی سهو.
    من هم‌میشهَ بو یوله آذرم
    من همیشه این راه را اشتباه می‌روم.