رده:صفتهای مرکب فارسی
سرواژههای ردهٔ «صفتهای مرکب فارسی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۱٬۱۰۳ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)آ
- آب اندام
- آب ریخته
- آب گردش
- آب لمبو
- آب نکشیده
- آب و تاب
- آب و رنگ
- آبآلویی
- آبادگر
- آبادی نشین
- آبتاب
- آبچکان
- آبخورد
- آبدست
- آبدیده
- آبکار
- آبکور
- آبیار
- آتشبان
- آتشپا
- آتشین پنجه
- آخرسالار
- آخورچرب
- آخورخشک
- آدمیزاد
- آذرگون
- آذرنگ
- آذریون
- آرزومند
- آروبند
- آزادمرد
- آزادوار
- آزرده جان
- آزرده دل
- آزرمگین
- آزمند
- آسبان
- آسوده دل
- آسیمه سر
- آش خور
- آش دهن سوز
- آشفته دل
- آشفته روز
- آشفته سامان
- آشمال
- آشناوری
- آفتاب زده
- آفتابه دزد
- آکنده پهلو
- آکنده گوش
- آلاخون والاخون
- آمد
- آمد شد
- آمد نیامد
- آمد و رفت
- آمیزه
- آمیزه مو
- آهمند
- آهن پوش
- آهن خا
- آهن رگ
- آهن گذار
- آهوپا
- آهوتک
- آهوچشم
- آهودل
- آهوفغند
- آهومند
- آهون بر
- آیینه دار
ا
ب
- با آب و رنگ
- باآبرو
- باادب
- بااستخوان
- باب دندان
- بابرکت
- باج بگیر
- باجربزه
- باد به دست
- باد گرفته
- باد نشسته
- بادپیما
- باددست
- بادریش
- بادسار
- بارور
- بازارگان
- بازارگرمی
- بازخرید
- بازخواست
- بازداشت
- بازگشت
- بازیافت
- بازیگوش
- باژگون
- باشکوه
- بافت
- باوقار
- باهوش
- بایگان
- ببر
- بپا
- بختیار
- بخرد
- بدانجام
- بدپیله
- بدخوی
- بددل
- بدرام
- بدزهره
- بدعنق
- بدکاره
- بدگل
- بدگمان
- بدگوهر
- بدلگام
- بدمسب
- بدمست
- بدمهر
- بدنام
- بدنما
- برآورد
- برابر
- برخورد
- برداشت
- بردبار
- برگشت
- برهم
- بزدل
- بزرگ سال
- بزرگوار
- بسامان
- بسامد
- بست
- بستوه
- بسزا
- بسغده
- بلکامه
- بلندآوازه
- بلندبالا
- بلندپایه
- بلندپرواز
- بن بست
- بندار
- بنساله
- بنوان
- بود
- بویناک
- به غایت
- بهبود
- بهره ور
- بهم
- بهمنش
- بی اندام
- بی باک
- بی برگ
- بی بند و بار
- بی پروا
- بی تا
- بی چون
- بی حد
- بی خود
- بی خیال
- بی دستگاه
- بی رگ
- بی رنگ
- بی ریش
- بی سامان
- بی سر و پا
- بی سنگ