رده:صفتهای مرکب فارسی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
سرواژههای ردهٔ «صفتهای مرکب فارسی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۱٬۰۹۷ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)آ
- آب اندام
- آب ریخته
- آب کور
- آب گردش
- آب لمبو
- آب نکشیده
- آبتاب
- آبخورد
- آبدست
- آبدیده
- آبکار
- آبگز
- آبیار
- آتشبان
- آتشپا
- آتشین پنجه
- آخرسالار
- آخورچرب
- آخورخشک
- آدمیزاد
- آذرگون
- آذرنگ
- آذریون
- آرزومند
- آروبند
- آزادمرد
- آزادوار
- آزرده جان
- آزرده دل
- آزرمگین
- آزمند
- آسبان
- آسوده دل
- آسیمه سر
- آش خور
- آش دهن سوز
- آشفته دل
- آشفته روز
- آشفته سامان
- آشمال
- آشناوری
- آفتاب زده
- آفتابه دزد
- آکنده پهلو
- آکنده گوش
- آلاخون والاخون
- آمد
- آمد شد
- آمد نیامد
- آمد و رفت
- آمیزه
- آمیزه مو
- آهمند
- آهن پوش
- آهن خا
- آهن رگ
- آهن گذار
- آهوپا
- آهوتک
- آهوچشم
- آهودل
- آهوفغند
- آهومند
- آهون بر
- آیینه دار
ا
ب
- با آب و تاب
- با آب و رنگ
- باآبرو
- باادب
- بااستخوان
- باب دندان
- بابرکت
- باج بگیر
- باجربزه
- باد به دست
- باد گرفته
- باد نشسته
- بادپیما
- باددست
- بادریش
- بادسار
- بارور
- بازارگان
- بازارگرمی
- بازخرید
- بازخواست
- بازداشت
- بازگشت
- بازیافت
- بازیگوش
- باژگون
- باشکوه
- بافت
- باوقار
- باهوش
- بایگان
- ببر
- بپا
- بختیار
- بخرد
- بدانجام
- بدپیله
- بدخوی
- بددل
- بدرام
- بدزهره
- بدعنق
- بدکاره
- بدگل
- بدگمان
- بدگوهر
- بدلگام
- بدمسب
- بدمست
- بدمهر
- بدنام
- بدنما
- برآورد
- برابر
- برخورد
- برداشت
- بردبار
- برگشت
- برهم
- بزدل
- بزرگ سال
- بزرگوار
- بسامان
- بسامد
- بست
- بستوه
- بسزا
- بسغده
- بلکامه
- بلندآوازه
- بلندبالا
- بلندپایه
- بلندپرواز
- بن بست
- بندار
- بنساله
- بنوان
- بود
- بویناک
- به غایت
- بهبود
- بهره ور
- بهم
- بهمنش
- بی اندام
- بی باک
- بی برگ
- بی بند و بار
- بی پروا
- بی تا
- بی چون
- بی حد
- بی خود
- بی خیال
- بی دستگاه
- بی رگ
- بی رنگ
- بی ریش
- بی سامان
- بی سر و پا
- بی سنگ
- بی قرار
- بی کار
- بی کاره
- بی مر