آراستن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /آراستن/
مصدر فعل لازم
[ویرایش]آراستن
- آرایش کردن، زینت دادن، زیور کردن. نظم دادن.
- آماده کردن. قصد کردن. مجهّز کردن سپاه.
- (موسیقی): هماهنگ کردن.
- غنی کردن، بی نیاز کردن. گماشتن، مأمور کردن. منقش کردن. آباد کردن، معمور کردن. برپا کردن، منعقد کردن. شاد کردن مسرور کردن.
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن