اتباع
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /اَتباع/
اسم
[ویرایش]اَتباع (سیاسی)
- مردمی که از جهت حقوقی عضو یک کشورند. جمعِ تابع، تابعین، پیروان.
- (قدیم): پیروان و معتقدان کسی یا چیزی. چاکران و خدمتکاران.
- پیروی کردن، در پی رفتن. بازپس داشتن، در پی فرستادن. واپس کردن. حواله کردن چیزی به کسی.
اسم مصدر
[ویرایش]اِتباع (ادبی)
- آوردن لفظی مهمل و بی معنی یا فاقد معنی روشن به همراه لفظ بی معنی، اسم، یا صفت، برای تأکید و گسترش معنی یا بیان نوع مفهوم جنس.
مصدر متعدی
[ویرایش]اِتِِّباع
- پیروی کردن، اطاعت و فرمانبرداری، درپی رفتن و رسیدن به کسی.
کهنواژه
[ویرایش]- اَتباع ممکن است در زبان معیار باستان به صورت اَت - باع قابل تجزیه باشد؛ که اشاره به شخص یا کسی بوده که ویژگیهایی داشته است برخلاف عرف جامعه داشته است.
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس