پرش به محتوا

احداق

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /اَحداق/

اسم

[ویرایش]

احداق

  1. حدقه‌ها، جمع حدقه. سینی‌های چشم، مردمک‌های چشم.
  2. به کرم رغبتش بدان درجه‌ست/ که به نظاره رغبت احداق. «انوری»

کهن‌واژه

[ویرایش]
  1. احداق ممکن است در زبان معیار باستان بصورت اَح - داغ قابل تجزیه باشد؛ که مفهومی مانند خیلی داغ، یا عجب حرارتی داشته است.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس