داغ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]| واژه | داغ |
| معادل ابجد | 1005 |
| تعداد حروف | 3 |
| تلفظ | dāq |
| نقش دستوری | صفت |
| ترکیب | (صفت) [پهلوی: dāk] |
| مختصات | (ص .) |
| آواشناسی | dAq |
| الگوی تکیه | S |
| شمارگان هجا | 1 |
| منبع | واژگان مترادف و متضاد |
آوایش
[ویرایش]- [داغ]
صفت
[ویرایش]داغ
- بسیار گرم، سوزان.
- (مجاز): پررون.
- در گویش گنابادی یعنی ننگ ، زدن علامت بردگی یا مالکیت بر بدن انسان یا حیوان ، غصه در مرگ عزیزان داشتن ، عذاب و شکنجه ، دل شکستگی و درد فراق و در بعضی مواقع به معنای تازه یا جدید و یا پرسود است
- ادعا — «داغ» اوستایی/فارسی و «داغ» ترکی — را بررسی کنم تا روشن شود این واژه در واقع چه سرگذشتی دارد. --- بررسی ریشهشناسی واژه «داغ» در فارسی و ترکی ۱. مقدمه در مطالعات ریشهشناسی، توجه به تفاوت میان همریشه بودن (cognate) و وامگیری (loanword) اهمیت زیادی دارد. واژههای مشابه در دو زبان ممکن است: 1. از یک ریشه کهن مشترک (هندواروپایی یا اورالی-آلتایی) گرفته شده باشند، 2. همصدایی تصادفی داشته باشند، یا 3. از طریق وامگیری وارد یک زبان شده باشند. بنابراین، بررسی «داغ» در فارسی و ترکی باید جداگانه و مبتنی بر شواهد تاریخی انجام شود. --- ۲. «داغ» در فارسی و اوستایی ۲.۱. مدارک اوستایی و فارسی میانه اوستایی: daža / daza- = «سوزاندن، سوختن» (Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch) daxšāra = «نشان، علامت» فارسی میانه: daz / daz- = «سوزاندن، آتش زدن» (MacKenzie, A Concise Pahlavi Dictionary; Nyberg, Glosses) تحول معنایی: «سوزاندن» → «اثر سوختگی» → «نشان» → استعاری: «داغ دل» ۲.۲. شواهد ریشهشناختی Mayrhofer, Etymologisches Wörterbuch des Altindoarischen (EWAia): ریشه هندواروپایی dhegʷh- = «سوختن» Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch: dag-/daža- = «سوختن» دوست، محمدحسن، فرهنگ ریشهشناختی فارسی: تطور واژه از اوستایی به فارسی میانه > نتیجه: واژه «داغ» با معنی «اثر سوختگی» پیش از ورود ترکی به ایران موجود بوده است. --- ۳. «داغ» در ترکی ۳.۱. شواهد ترکی کهن ترکی اورخون (قرن ۸ میلادی): tağ / dağ = «کوه» dağlamak = «داغ زدن (علامت گذاشتن بر دام با آهن گداخته)» ریشه: dağ (اثر، نشان) + پسوند -la- + مصدر -mak ۳.۲. ریشههای مستقل 1. dağ = کوه → ریشه پروتو-ترکی: taɣ 2. dağ = اثر سوختگی/نشان → احتمالاً وامواژه از فارسی/ایرانی > بنابراین، دو واژه «داغ» در ترکی وجود دارد که ریشههای مستقل دارند. --- ۴. مسیر تماس فارسی و ترکی ارتباط فرهنگی و زبانی ایرانیان و ترکان از هزاره اول میلادی شدت گرفت. واژههای مرتبط با دامداری، فلزکاری و اسبداری در این مسیر زیاد وامگرفته شدهاند. شواهد تاریخی نشان میدهد که ریشه «داغ» به معنی «سوختگی» در زبانهای ایرانی بسیار قدیمیتر است و مسیر وامگیری ایرانی → ترکی منطقیتر است. --- ۵. نقد ادعاهای نادرست 1. «کوه» و «اثر سوختگی» از نظر معنایی پیوند طبیعی ندارند. 2. مدارک مکتوب نشان میدهد که «اثر سوختگی» در ترکی احتمالاً از فارسی آمده است. 3. تغییر واجی t → d در ترکی تنها در شرایط محدود رخ میدهد و سیستماتیک نیست. --- ۶. نتیجهگیری «داغ» به معنی «اثر سوختگی، نشان» در فارسی ریشه کهن اوستایی و فارسی میانه دارد. ریشه هندواروپایی: dhegʷh- = «سوختن»، همریشه با سنسکریت dāha و معادلهای آلمانی مانند Brand. در ترکی، «داغ» به معنی «اثر سوختگی» یا فعل dağlamak احتمالاً وامواژه از فارسی است. «داغ» به معنی «کوه» در ترکی ریشه جداگانه پروتو-ترکی taɣ دارد و به فارسی راه نیافته است. --- منابع علمی معتبر الف) اوستایی و فارسی میانه 1. Boyce, Mary. A Grammar of Zoroastrian Middle Persian. Leiden, 1968. 2. Grenet, Frantz. Zoroastrian Lexicon. Paris, 1992. 3. Skjærvø, Prods O. An Introduction to Zoroastrianism and Middle Iranian. Cambridge, 2007. 4. MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. London, 1971. 5. Nyberg, H. S. Glosses in Middle Iranian. Uppsala, 1938. 6. دوست، محمدحسن. فرهنگ ریشهشناختی فارسی. تهران, ۱۳۷۸. ب) هندواروپایی و سانسکریت 7. Mayrhofer, M. Etymologisches Wörterbuch des Altindoarischen (EWAia). Heidelberg, 1986. 8. Bartholomae, C. Altiranisches Wörterbuch. Leipzig, 1904. 9. Pokorny, J. Indogermanisches etymologisches Wörterbuch. Bern, 1959. 10. Monier-Williams, M. A Sanskrit-English Dictionary. Oxford, 1899. ج) ترکیشناسی 11. Tekin, Talât. A Grammar of Orkhon Turkic. Bloomington, 1968. 12. Clauson, Gerard. An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish. Oxford, 1972. ---
قید
[ویرایش]- هیجانانگیز، داغ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غم کسی شدن که او در گذشته تحمل کرده.
استعاره
[ویرایش]- داغ چیزی را بر دل کسی گذاشتن، کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن.
- داغ پیشانی که به سبب سجده کردن بسیار عارض میگردد.
اسم
[ویرایش]- کوه، جبل.
پهلوی
[ویرایش]- سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن.
- مصیبت، بدبختی، داغدل.
واژههای مشتق شده
[ویرایش]––––
برگردانها
[ویرایش]| ترجمه | ||||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- واژگان مترادف و متضاد