استخوان
ظاهر
(اُ تُ خا)
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- مادة سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفتهاست و محل اتکای عضلات و مخاطها ودیگر قسمتهای نرم بدن
استعاره
[ویرایش]- استخوانهای بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دستة دراز و پهن تقسیم میشوند. در وسط استخوان مادة نرمی قرار گرفته که مغز استخوان نامیده میشود، استخوانها به وسیلة مفاصل با یکدیگر مرتبط هستند.
- هسته: استخوان خرما.
- نژاد، نسل.
- اصیل.
- پایة بنا، بنیاد ساختمان. ؛~ سبک کردن کنایه از: زیارت رفتن، بخشیده شدن گناهان. ؛~ لای زخم گذاشتن الف - کار را ناقص انجام دادن. ب - کسی را در نگرانی و اضطراب نگه داشتن. ؛~ نرم کردن با زحمت بسیار صاحب تجربه شدن. ؛~ در گلو گرفتن رنج و محنت کشیدن. ؛~ پیش اسب، کاه پیش سگ وضع و ترتیبی سخت نادرست و نابسامان.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
اسم
[ویرایش]- استخوان
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها
- ایتالیایی
اسم
[ویرایش]- انگلیسی
- bone
- zygomatic
- zygoma
- wishbone
- thighbone
- stirrup
- sternum
- skinny
- skeleton
- shotten
- shacklebone
- scapula
- sacrum
- rickets
- pith
- periosteum
- osteopath
- osteologist
- osteoid
- osteitis
- osteal
- ossification
- ossicle
- orthopedist
- orthopedics
- orthopaedics
- navicular
- merrythought
- maxilla
- marrow
- knucklebone
- kneepan
- jawbone
- ischium
- incus
- ilium
- hyperostosis
- humerus
- hulking
- hammer
- gristle
- funny bone
- frontal bone
- framework
- fracture
- fleshy
- concha
- cheekbone
- cartilage
- caries
- bony
- boney
- blade
- baleen
- anvil
- anklebone
- anatomy
- whalebone
- vomer
- tarsal
- talus
- scapular
- rickety
- pubis
- phalange
- patella
- parietal
- palating
- ostelolgy
- osprey
- occiput
- occipital bone
- myelogenous
- myelogenic
- lacrimal
- lachrymal
- invertebrate
- herring bone
- femur
- exoskeleton
- ethmoid
- dislocate
- carpale
- tarsus
- tarsometatarsus
- skeletal
- short ribs
- osteomyelitis
- osteologic
- orthopedic
- myeloid
- luxation
- kneecap
- involucrum
- hipbone
- gristliness
- fibula
- endoskeleton
- dislocation
- chine