پرش به محتوا

الوف

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /اُلوف/

اسم

[ویرایش]

اُلوف

  1. جمع الف. هزارها، هزاران. هزاران.
    از آحاد و عشرات حرف زدن در نزد تو کفر است، همه از مئات و اُلوف باید گفت. «میرزاحبیب»

صفت

[ویرایش]

اَلوف

  1. (قدیم): الفت گیرنده، انس گیرنده، زودجوش. خوگیر، مِهرجو.
    خیر خُلق اَلوف تو بی‌جرم/ به چه معنی ز من شده‌است نفوذ. «مسعودسعدسلمان»

مترادف‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین