باش
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
واژه باش
معادل ابجد 303
تعداد حروف 3
تلفظ bāš
نقش دستوری بن حال
ترکیب (بن مضارعِ باشیدن)
آواشناسی bAS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه وش
معادل ابجد 306
تعداد حروف 2
تلفظ vaš
نقش دستوری اسم
ترکیب (صفت) ‹وشت› [قدیمی]
مختصات (وَ) [ گیل . ] (اِ.)
آواشناسی vaS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه وش که از ریشه ی واژه ی پارسی وشت یا در پارسی باستان وَیْشتی یا در اوستا وَهیشتَ در لغتنامه دهخدا گفت شده باش در ترکیب «لولی باش » که در شاهد ذیل آمده است ، ظاهراً لهجه یا تحریفی از «وش » پساوند مشابهت و همانندی است👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پارسی نو (برپایه ریشههای پارسی باستان/ایرانی باستان) به معنای «بهترین» است که برگرفته از واژه پارسی باستان «وَیْشتی» (به پارسی باستان:𐎺𐎡𐏁𐎫) باشد که با حالت صفت عالی وشت یا «وَهیشتَ» (به اوستایی: 𐬬𐬀𐬵𐬌𐬱𐬙𐬀، آوانگاری: vahišta) مرتبط باشد که در اوستایی یافت میشود.
البته این هم در لعنت دهخدا گفت اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه رو را اسیر کند. ( کتاب المعارف ). || امر به باشیدن. رجوع به باشیدن شود.
البته باش. ( ترکی ، اِ ) به ترکی به معنای سر، رئیس و سرور آمده است. ( یادداشت مؤلف ) بمعنی سر که به عربی رأس گویند. از لغات ترکی. ( غیاث اللغات ). دزی این کلمه ترکی را برابر «شف » فرانسه آورده است : باش التجار یا رئیس التجار... رجوع به دزی ج 1 ص 49 شود.
منبع لغتنامه دهخدا
برگردانها
[ویرایش]- انگلیسی
- be
- whish
- hail
- fare you well
- fare thee well
- reveille
- war footing
- tacet
- alert
- pipe down
- guard
- tace
- منابع.
- فرهنگ واژهها ی اوستا
- نامه ی باستان ، جلد اول
- فرهنگنامه کوچک پهلوی
- غلط ننویسیم
- فرهنگ زبان ایرانی باستان بارتولومه
سورانی
[ویرایش]صفت
[ویرایش]باش