پرش به محتوا

بدون‌اجازه

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • /بدون/اِجازه/

اسم مرکب

[ویرایش]

بدون‌اجازه (گفتگو)(مجاز)

  1. بدون اجازه کسی آب خوردن: فرمانبرداری و اطاعتِ کامل از او کردن.
    کاملا مطیع اوست، بی‌اجازه‌اش آب نمی‌خورَد. «جمال‌زاده»

مترادف‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن