بست
ظاهر
فارسی
[ویرایش](بَ)
(م
صفت مرکب
[ویرایش]- بستن، سد کردن.
اسم
[ویرایش]- حلقه یا نیم دایرهای که به چهارچوب در یا پنجره متصل است و چفت یا قفل در آن قرار میگیرد.
- هر نوع وسیله برای گرفتن و نگهداشتن چیزی.
- جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به آن جا پناهنده میشدند، جای تحصن.
- آن مقدار از تریاک یا شیره که هر بار به حقه میچسبانند.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(بُ)
اسم
[ویرایش]- گلزار.
- جایی که میوههای خوشبو در آن روید.
- محور سنگ آسیا.
- گندم بریان.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
ویکیپدیا مقالهای دربارهٔ بست دارد |
برگردانها
[ویرایش]
|
- انگلیسی
- spanner
- outrigger
- grith
- girth
- fastening
- fastener
- connector
- staple
- stalemate
- staging
- scaffold
- rockbound
- lock
- framework
- deadlock
- dead end
- crank
- collusion
- close
- abutment
- undergird
- trusser
- truss
- scaffolding
- sanctuary
- putlog
- putlock
- polynomial expansion
- impasse
- fish
- ferrule
- cul de sac
- brace
- rabbet joint
- ledger board
- package deal
- nubuckle