تاش
فارسی[ویرایش]
ریشه شناسی[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
[تاش]
اسم[ویرایش]
تاش
- از تاش به معنی ماه گرفتگی یا خسوف در ادبیات فارسی استفاده میشود.
- در فارسی پسوندی است که در آخر برخی واژهها معنای «هم» میدهد. مانند: خیلتاش همقطار.
ترکی[ویرایش]
اسم[ویرایش]
- یار، دوست.
- کک و مک.
- ماه گرفتگی.
- در گویش بهاری، امانت، به امانت سپردن.
- آللاههَ تاش وئوردوم بِلَیزِه
- به خدا سپردمتان.
- آللاههَ تاش وئوردوم بِلَیزِه
کردی[ویرایش]
فعل[ویرایش]
- تاش در زبان کردی چندین معنی دارد کە در اینجا به دو معنی اصلی آن میپردازیم.
- معنی اول آن بن کلمه تاشین (تراشیدن) است که برای سنگ و چوب و ... از آن استفاده میشود.
معنی دوم آن ابرسنگهای صیقلی است که گاها طبیعی و گاها دست تراش است و بخاطر اینکە این کلمه همچون مفعول ادا میشود (تراشیده شده) که فاعل آن در زبان کُردی تیش (تیشه) است که معماران و بنایان با آن سنگ را صیقل میدهند. گاها در زبان کُردی کلمات مرتبط از لحاظ فعل و مفعول، صفت و موصوف، مضاف و مضافالیه و متضادها نزدیکی واژگانی بهم دارند که اثبات کُردی بودن کلمات را راحتتر میکند ، منجمله همین تاش و تیش است، یا ژێر (پایین) ژور (بالا) ، ژین (زندگی) و شین (سوگ)، کپ (بستن) و کاپ (در) و .....
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگنامه کوچک پهلوی
- فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن
- فرهنگِ واژه هایِ اوستا