پرش به محتوا

تخمی

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

(تُ)

تُخْمیْ :(tokhmi) در گویش گنابادی یعنی کیری ، بد اخلاق ، عُنُقْ

صفت

[ویرایش]
  1. ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده می‌شود.
  2. ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی)

(عا.)

  1. به درد نخور، ساختگی، بی فایده.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  1. یعنی به درد نخور آشغال اصلا یه چیزی.
  2. کنایه از تخم بادمجان دارد و در مورد خیار چنبر بعنوان خیار تخمی نیز بکار میرود.

برگردان‌ها

[ویرایش]
انگلیسی
spermatic