جا
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /جا/
اسم
[ویرایش]جا
- بخشی از فضا یا سطح، محل، مکان، موضع. جای.
- (مجاز): زمان و وضع مناسب برای کاری، موقعیت.
- فضا یا محل برای قرار کرفتن چیزی یا کسی. مأوا، منزل.
- محل اقامت مقتی یا دائمی، محل زندگی.
- آنچه از چیزی باقی میماند. نشانه، اثر.
- (گفتگو): رختخواب، بستر.
- عوض، جانشین، بدل.
- (مجاز): مقام، منصب.
- قسمت یا بخش مشخصی از یک چیز یا عضوی از بدن.
- (مجاز): حد، اندازه.
- (گفتگو): گوشهای از ماجرا، بخشی از داستان.[۱]
- ظرف، بشقاب.
- قدر، منزلت.
استعاره
[ویرایش]- از جا در رفتن کنایه از: عصبانی شدن، خشمگین شدن.
- جا تر است و بچه نیست کنایه از: فرد مورد نظر دررفته، آن شی ء از میان رفته.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین
پانویس
[ویرایش]- ↑ واژه جا معادل ابجد 4 تعداد حروف 2 تلفظ jā نقش دستوری اسم ترکیب (اسم) [پهلوی: giyāk] ‹جای› مختصات (زَ دَ) (مص م .) آواشناسی jA الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع واژگان عامیانه فرهنگ فارسی معین