پرش به محتوا

جا

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • /جا/

اسم

[ویرایش]

جا

  1. بخشی از فضا یا سطح، محل، مکان، موضع. جای.
  2. (مجاز): زمان و وضع مناسب برای کاری، موقعیت.
  3. فضا یا محل برای قرار کرفتن چیزی یا کسی. مأوا، منزل.
  4. محل اقامت م‌قتی یا دائمی، محل زندگی.
  5. آنچه از چیزی باقی می‌ماند. نشانه، اثر.
  6. (گفتگو): رختخواب، بستر.
  7. عوض، جانشین، بدل.
  8. (مجاز): مقام، منصب.
  9. قسمت یا بخش مشخصی از یک چیز یا عضوی از بدن.
  10. (مجاز): حد، اندازه.
  11. (گفتگو): گوشه‌ای از ماجرا، بخشی از داستان.[۱]
  12. ظرف، بشقاب.
  13. قدر، منزلت.

استعاره

[ویرایش]
  1. از جا در رفتن کنایه از: عصبانی شدن، خشمگین شدن.
  2. جا تر است و بچه نیست کنایه از: فرد مورد نظر دررفته، آن شی ء از میان رفته.



ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین

پانویس

[ویرایش]
  1. واژه جا معادل ابجد 4 تعداد حروف 2 تلفظ jā نقش دستوری اسم ترکیب (اسم) [پهلوی: giyāk] ‹جای› مختصات (زَ دَ) (مص م .) آواشناسی jA الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع واژگان عامیانه فرهنگ فارسی معین