حقوق
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /حُقوق/
اسم
[ویرایش]حقوق
- دستمزدی که کارمند یا کارگر در ازای کار مؤظف، معمولا بطور ماهانه دریافت میکند؛ مواجب، حقالزحمه، دستمزد.
- حقوق ممکن تصحیف شده حَقؤق باشد، و در زبان معیار باستان به معنی رانده شده است، رانده از شهر، دیار یا به نوعی تبعید و جلای وطن.
- مجموعه قوانین، قواعد و رسوم لازم الاجرایی که به منظور استقرار نظم در جوامع انسانی وضع یا شناخته شده است.
- وظایف، تکالیف.
- راستیها، درستیها.
استعاره
[ویرایش]- حقوق اجتماعی مجموعه حقوق فرد در پیوند با اجتماع.
- حقوق بازنشستگی حقوقی که کارمند یا کارگر در دوران بازنشستگی میگیرد.
- حقوق بشر مجموعه حقوق و اختیاراتی که به یک شخص به عنوان انسان و بدون در نظر گرفتن نژاد، ملیت، تابعیت یا جنس او داده میشود.
- حقوق بینالملل شاخهای از علم حقوق که از قانونهای حاکم بر روابط کشورها گفتگو میکند.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین