پرش به محتوا

حقوق

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /حُقوق/

اسم

[ویرایش]

حقوق

  1. دست‌مزدی که کارمند یا کارگر در ازای کار مؤظف، معمولا بطور ماهانه دریافت می‌کند؛ مواجب، حق‌الزحمه، دستمزد.
    حقوق ممکن تصحیف شده حَقؤق باشد، و در زبان معیار باستان به معنی رانده شده است، رانده از شهر، دیار یا به نوعی تبعید و جلای وطن.
  2. مجموعه قوانین، قواعد و رسوم لازم الاجرایی که به منظور استقرار نظم در جوامع انسانی وضع یا شناخته شده‌ است.
  3. وظایف، تکالیف.
  4. راستی‌ها، درستی‌ها.

استعاره

[ویرایش]
  1. حقوق اجتماعی مجموعه حقوق فرد در پیوند با اجتماع.
  2. حقوق بازنشستگی حقوقی که کارمند یا کارگر در دوران بازنشستگی می‌گیرد.
  3. حقوق بشر مجموعه حقوق و اختیاراتی که به یک شخص به عنوان انسان و بدون در نظر گرفتن نژاد، ملیت، تابعیت یا جنس او داده می‌شود.
  4. حقوق بین‌الملل شاخه‌ای از علم حقوق که از قانون‌های حاکم بر روابط کشورها گفتگو می‌کند.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین