حکر
این صفحه مطابق معیارهای ویکیواژه (هیچ دلیلی ذکر نشدهاست حتما دلیلتان را ذکر کنید.) نامزد حذف سریع شدهاست.
اگر این صفحه در معیارهای حذف سریع صدق نمیکند، یا میخواهید مقاله را بهبود دهید، میتوانید این برچسب را بردارید؛ اما اگر خودتان پدیدآورندهٔ این صفحهاید برچسب را حذف نکنید، به زیر آن بیفزایید:
سپس دلیلتان را حتماً در زیر این الگو اضافه کنید. مدیران: پیوندهای به این صفحه، تاریخچه، (آخرین ویرایش) و سیاههها را قبل از حذف بررسی کنید. این صفحه آخرین بار توسط HAKHSIN (مشارکتها| سیاههها) ۱۰ ماه پیش ویرایش شدهاست.
|
فارسی[ویرایش]
- ریشه لغت
- اوستایی
- واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh Kara عکر: A Kara وکر: Vi Kara پیرس: paarsitek
حکر
- حکر. [ ح َک ْ / ح ُ ک ُ ] ( ع اِ ) ستم. || زیست بد. || روغن یا شهد که کودکان لیسند. روغن که با عسل آمیخته طفل را خورانند. || قعب خرد. کاسه کوچک. || چیزی اندک. ( منتهی الارب ). ----حکر. [ ح َ ] ( ع مص ) انبار کردن غله برای گران فروختن. احتکار. || ستم کردن. || بد زیستن. ( منتهی الارب ). ----حکر. [ ح ُ ک َ ] ( ع اِ ) غله که نگاهدارند تا بگرانی فروشند. ( منتهی الارب ). محتکر. حکر. ----حکر. [ ح َ ک َ ] ( ع مص ) ستیهیدن. لجاج کردن. || سرخود شدن بچیزی. سرخود شدن. استبداد کردن. || ( اِ ) غله که نگاهدارند تا بگرانی فروشند. حُکَر. || لجاج. || استبداد. || آب جمع شده. ( منتهی الارب ). ----حکر. [ ح َ ک ِ ] ( ع ص ) نعت از حکر. محتکر. احتکارکننده. || ستیهنده. || سرخود. مستبد. ( منتهی الارب )
- منابع. https://abadis.ir/fatofa/%D8%AD%DA%A9%D8%B1/
فعلها | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | مصدر | ||||||
بن ماضی | بنگذشته | ||||||
بن مضارع | بنکنون | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | بنگذشتهم | بنگذشتهی | بنگذشته | بنگذشتهیم | بنگذشتهید | بنگذشتهند | |
استمراری | میبنگذشتهم | میبنگذشتهی | میبنگذشته | میبنگذشتهیم | میبنگذشتهید | میبنگذشتهند | |
کامل | بنگذشتهه بودم | بنگذشتهه بودی | بنگذشتهه بود | بنگذشتهه بودیم | بنگذشتهه بودید | بنگذشتهه بودند | |
التزامی | بنگذشتهه باشم | بنگذشتهه باشی | بنگذشتهه باشد | بنگذشتهه باشیم | بنگذشتهه باشید | بنگذشتهه باشند | |
مستمر | داشتم میبنگذشتهم | داشتی میبنگذشتهی | داشت میبنگذشته | داشتیم میبنگذشتهیم | داشتید میبنگذشتهید | داشتند میبنگذشتهند | |
حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | بنکنونم | بنکنونی | بنکنوند | بنکنونیم | بنکنونید | بنکنونند | |
استمراری | میبنکنونم | میبنکنونی | میبنکنوند | میبنکنونیم | میبنکنونید | میبنکنونند | |
کامل | بنگذشتههام | بنگذشتههای | بنگذشتهه/بنگذشتههاست | بنگذشتههایم | بنگذشتههاید | بنگذشتههاند | |
ملموس | دارم میبنکنونم | داری میبنکنونی | دارد میبنکنوند | داریم میبنکنونیم | دارید میبنکنونید | دارند میبنکنونند | |
التزامی | ببنکنونم | ببنکنونی | ببنکنوند | ببنکنونیم | ببنکنونید | ببنکنونند | |
آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها |
خواهم بنگذشته | خواهی بنگذشته | خواهد بنگذشته | خواهیم بنگذشته | خواهید بنگذشته | خواهند بنگذشته | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | ببنکنون | ببنکنونید | |||||
نهی | نبنکنون | نبنکنونید |
برگردان[ویرایش]
|