دال
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- گیرششده از بهاری: دٰال
آوایش
[ویرایش]- /دال/
اسم
[ویرایش]دال (قدیم)
- (جانوران): لاشخور از نوع کرکس. عقاب،
- سیوندی: دال (dâl) کرکس
صفت
[ویرایش]دالّ
- پهلوی: دلالت کننده، هدایت کننده و نشان دهنده چیزی.
- (منطق): یکی از دو طرف در مبحث دلالت، که نشاندهنده چیز دیگر است. مقابل مدلول.
- نهال نو نشانده. پیوند نکرده. خال.
| ترجمه | ||||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین