پرش به محتوا

را

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]

حرف

[ویرایش]

را

  1. نشانه مفعول صریح یا بی واسطه (مستقیم)؛ خانه را خریدم، کتاب را دادم.

استعاره

[ویرایش]
  1. برای اعتراض و تمسخر یا تنبیه بعد از اسم و در جمله بی فعل می‌آید: آقا را!
  2. اختصاص را رساند به معنی برای: منت خدای را.
  3. درباره، در حق: و آن آنچنان بود که ایشان موسی را گفتند پیش.

پس‌نهشت

[ویرایش]
  1. نقش‌نمای، مفعول مستقیم.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین