رش
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /رَش/
اسم
[ویرایش]رَش
اسم
[ویرایش]رُش
مصدر لازم
[ویرایش]- چکیدن آب و خون و اشک.
- باران اندک اندک و ریزه باریدن.
- آب پاشیدن. آب زدن به متاع برای سنگین شدن آن.
- عربی
اسم
[ویرایش]- باران اندک اندک و ریز. مفردِ رشاش.
صفت
[ویرایش]- خرمایی
- کردی
صفت
[ویرایش]رَش
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین