پرش به محتوا

رشته

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

(رِ تِ)

صفت مفعولی

[ویرایش]
  1. تافته تابیده شده.

اسم

[ویرایش]
  1. ریسمان.
  2. تار، نخ.
  3. فرقه، سلسله. ؛ ~ها را پنبه کردن کنایه از: نتیجه و حاصل کاری را از میان بردن.
  4. هر چیز ریسیده و تابیده و طناب‌مانند یا نوارمانند نیز می‌تواند رشته باشد.
  5. امور یا اشیای به‌هم‌پیوسته یا پیاپی.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • انوری، حسن: فرهنگ روز سخن، تهران: سخن، ۱۳۸۳. ص۶۰۰.

برگردان‌ها

[ویرایش]
انگلیسی
train
  1. ]]