روح
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- ایلامی سانسکریت
آوایش
[ویرایش]- [روح]
اسم
[ویرایش]روح
- روان، جان.
- بوی خوش.
- نشاط، آسایش.
- مهربانی.
مثال
[ویرایش]- روح کسی خبر نداشتن: مطلقا بیاطلاع بودن.
- طبق این منبع. ویدئو روح از واژه های ایلام باستان است لینک:https://www.aparat.com/v/VJzOt
- روح در سنسکریت ruh هم فعل بوده با این معانی: 1ـ روییدن، رستن، زاده شدن. 2ـ بالا رفتن، دامید ( صعود ) کردن. 3ـ رسیدن. و هم نام بوده به معنی خیزش، طلوع، قیام. پس واژه ی عربی نیست؛ زیرا روح باعث روییدن و بالا رفتن و خیزش و طلوع است.
––––
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین