ساده کردن

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

(~. کَ دَ)

مصدر متعدی[ویرایش]

  1. سهل کردن، آسان نمودن.
  2. پاک کردن، خالی کردن.
  3. اطلس کردن، ستردن نقش و نگار.
  4. ستردن موی، تراشیدن موی.
  5. چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها[ویرایش]

ایتالیایی

فعل[ویرایش]

semplificare