پرش به محتوا

سارا

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • شاهنامه

آوایش

[ویرایش]
  • /سارا/

صفت

[ویرایش]

سارا

  1. صاف، پاکیزه، زبده، خالص، بی‌غش، بی‌غل و غش، ویژه، پاک، بی‌آمیغ، ناب، تمیز، بی‌بار، زر‌سارا، عنبر‌سارا، مشک‌سارا.
    به پای اندرش مشک سارا بدی/ روان بر سرش چتر دیبا بدی. «فردوسی»
  2. نام زن ابراهیم پیغمبر و مادر اسحاق است. ساره به معنی شاهدخت شاهزاده، شاهزاده من .

منابع

[ویرایش]
  • شاهنامه/ فرهنگ شمس