سارا
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- شاهنامه
آوایش
[ویرایش]- /سارا/
صفت
[ویرایش]سارا
- صاف، پاکیزه، زبده، خالص، بیغش، بیغل و غش، ویژه، پاک، بیآمیغ، ناب، تمیز، بیبار، زرسارا، عنبرسارا، مشکسارا.
- به پای اندرش مشک سارا بدی/ روان بر سرش چتر دیبا بدی. «فردوسی»
- نام زن ابراهیم پیغمبر و مادر اسحاق است. ساره به معنی شاهدخت شاهزاده، شاهزاده من .
منابع
[ویرایش]- شاهنامه/ فرهنگ شمس