پرش به محتوا

سن

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]
  • /سَن/

اسم

[ویرایش]

سن

  1. گیاهی است که بر درختان پیچد، عشقه، سرند، کشور.
  2. واژه ی سن با واژه ی سناتور هم ریشه است زیرا واژه پارسی کهن hanata و واژه ی پهلوی شنات ŝināt به معنی سال و سنه با تغییری در حرف ش که به س بدل شده ( خروش /خروس ) واژه ی پهلوی شنات به سنات بدل شده به زبان لاتین وارد شده بنابراین در لاتین سناتور معنی مسن ، و کهنسال و در معنی امروزی ریش سفید معنی می دهد .

ریشه شناسی ۲

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]

سِن

  1. سال‌شمارهای زندگی انسان یا موجود زنده دیگر، مدت عمر.
  2. بخشی از سالن نمایش که معمولا بلندتر از کف سالن است و برنامه در آن، اجرا می‌شود.
  3. (جانوری): حشره‌ای که آفت گیاهان بویژه گندم و برخی درختان مانند گلابی و‌ سیب تخم‌ریزی می‌کند.

آوایش

[ویرایش]

ضمیر

[ویرایش]

سَن

  1. تو، شما. دوم شخص مفرد.

آوایش

[ویرایش]
  • /س نُ/

اسم

[ویرایش]
  1. دندان.
  2. عُمر.

زبان دیگر

[ویرایش]
  • فرانسوی

اسم

[ویرایش]

سِن

  1. صحنه نمایش.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن