سیاست

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • عربی

آوایش[ویرایش]

  • /سِیاسَت/

اسم مصدر[ویرایش]

سیاست

  1. امور مربوط به اداره کشور و ارتباط آن با خارج، حکومت کردن.
    سیاست ممکن است از دو بخش سِی - آسِت تشکیل شده باشد؛ و در زبان معیار باستان به معنی نشان یا آویخته شده پادشاه یا افراد روحانی بوده است.[۱]
  2. برنامه کار یا شیوه عمل یک فرد، نهاد، یا کشور برای اداره امور؛ تدبیر و درایت، خردمندی، به ویژه در اداره امور جایی یا کشوری.

« سا » در زبان اوستایی، برابر با بریدن از هم ( تکه تکه کردن ) ، نابود کردن ، شکنجه کردن ، ستم کردن است . از این ریشه ، واژه ی « ساس » بر جای مانده است ، چنانکه با پسوند « تَرَ » نشانه ی کُنندگیِ کاری است . « ساستَرْ » بر آمده است که فرمانروای ستمگر ، فرمانرواییِ ستمگرانه ( با آزار و بریدن و شکستن سر و دست ) ، « ساسْتو — کَرْش تَ » ( : فراهم شده با ستمگری ، بدست آمده ستمگر ... ) نیز ، گونه هایی از آن ریشه ی نخستین اند . واژه ی « ساستر » اوستایی در پهلوی بگونه ی « ساستار » در آمده است ، که همان فرمانروای ستمگر بوده باشد . از همین ریشه ، ریشه ی « سَیَسَ » تازی بر آمد ، که از آن ، واژه ی « سیاست » ساخته شد ، و سیاست نیز در آن زبان ، زدن و آزار رساندن است .

تاریخ بیهقی در این باره چنین داوری کرده است :

« الحکایه فی معنی سیاسه من الامیر عادل سبکتکین رحمه الله علیه ... و سیاست که بوقت کنند که اگر نکنند راست نیاید ... و از چنین سیاست باشد که جهانی را ضبط توان کردن »


صفت[ویرایش]

  1. حکومت، داور، تنبیه، مجازات.

مترادف‌ها[ویرایش]

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین

پانویس[ویرایش]

  1. اگر به صورت سیا - سَت تعبیر گردد همچنان مفهوم نخست را دارد با این نکته که سَت در اینجا به معنی همان سد یا مانع است