شده
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /شُدِه/
صفت مفعولی
[ویرایش]شده
- (صفت از شدن): انجام گرفته، انجام یافته، گذشته، رفته، گشته، گردیده، رفته.
- (مجاز): از دست رفته.
ریشه شناسی ۲
[ویرایش]اسم
[ویرایش]شدِ
- رفته، مرده.
ریشه شناسی ۳
[ویرایش]اسم
[ویرایش]شَ دِّ یا دَُ
- چندرشته نخ به هم پیچیده ک به یک اندازه آنها را بریده باشند.
- ریشه و طره.
- رشتهای که دانههای گرانبها را بدان کشیده و به گردن یا جامه آویزند.
––––
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن