شهودت
این صفحه مطابق معیارهای ویکیواژه (هیچ دلیلی ذکر نشدهاست حتما دلیلتان را ذکر کنید.) نامزد حذف سریع شدهاست.
اگر این صفحه در معیارهای حذف سریع صدق نمیکند، یا میخواهید مقاله را بهبود دهید، میتوانید این برچسب را بردارید؛ اما اگر خودتان پدیدآورندهٔ این صفحهاید برچسب را حذف نکنید، به زیر آن بیفزایید:
سپس دلیلتان را حتماً در زیر این الگو اضافه کنید. مدیران: پیوندهای به این صفحه، تاریخچه، (آخرین ویرایش) و سیاههها را قبل از حذف بررسی کنید. این صفحه آخرین بار توسط HAKHSIN (مشارکتها| سیاههها) ۱۰ ماه پیش ویرایش شدهاست.
|
فارسی[ویرایش]
گونههای دیگر نوشتار
ریشه لغت[ویرایش]
شهودت
- سَهیستَن" با بُن کنونیِ " سَه" در زبانِ پارسیِ میانی - پهلوی به چمِ " به نظر آمدن، نمایان شدن" بوده است. این کارواژه در زبانِ پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " سَهِستَن" در آمده است. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تکواژهایِ کارواژه یِ " سَهِستَن": 1 - سَه: "سَه" از کارواژه یِ " سَهستَن"، برآمده از واژه هایِ " سَد ( پارسیِ کُهن ) ، سَند ( اوستایی ) " بوده است. " سَد/سَند" به چمهای زیر بوده اند: 1. 1 - نمایان شدن، پدیدار شدن 2. 1 - دیده شدن 3. 1 - به نظر آمدن، به نظر رسیدن، به نظر می رسد ( که ) - ، انگار ( که ) - نمونه:به نظر می رسد ( =انگار ) که آنها دارند کتک ( ضربه ) می زنند، ( ولی ) آنها نمی زنند. 4. 1 - جلوه کردن، به نظر رسیدن، ظاهر شدن، نمودار شدن، نمود یافتن نمونه: ( زیاد ) بنظر نمی رسد که چه کاری توسط من انجام شده است. 5. 1 - به نظر می رسد - ، اینطور به نظر می آید - ، ( برایِ او ) انگار اینگونه است ( که ) - ، برای او باورکردنی است ( که ) - 6. 1 - پَسَند آمدن یا مورد پسند بودن، ( چیزی ) به دل نشستن، خوشایند بودن یاخوش آمدن 2 - "ستَن" نشانه یِ مصدریِ " ستَن"
- نکته1: چنانکه از فرتورِ زیر پیداست، mp. sahet: videtur نشاندهنده یِ این است که: در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " سَهیت" به چمِ " به نظر می رسد، به نظر می آید" بوده است. ( mp کوتاه شده یِ "پارسی میانه" است. ) نکته2: در اوستایی واژه یِ " سَذا" به چمهایِ 1 - " ظهورِ، پدیدار شدنِ، برآمدنِ، طلوعِ تودگانِ ( =اجرامِ ) درخشانِ آسمانی" 2 - خوشآیندی ( خوش آمدن ) ، دلپسندی، خُرسندی ( رضایتمندی ) بوده است. چنانکه در یکی از فرتورهای زیر پیداست، کریستین بارتولومه واژه یِ " سَذا" را برابرِ " Aufgehen" دانسته است که در زبانِ آلمانی به چمِ " برآمدنِ ( خورشیدو. . . ) " است ولی در نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" این واژه به نادرستی به چمِ " فرورونده، غروب کننده" آمده است؛به هر روی این واژه با " نمایان شدن" پیوند دارد که "برآمدَن" را به روشنی بازنمایی می کند. نکته 3: چنانکه روشن است، "سَند/سَد" با واژه یِ " پَسَند" در پارسی نیز همریشه هستند. نکته 4: واژگانِ "videri، videtur " با واژه یِ " video" همریشه هستند. ازآنجایی که واژگانِ " سَد، سَند" با " videri " و واژه یِ پارسیِ میانه یِ " سَهیت" با "videtur" هممعنا می باشند، پس به آسانی می توان برابری درخور از کارواژه یِ " سَهِستَن" برای " video ویدئو" پیدا نمود. نکته 5: واژگانِ " شاهد، شهید، شهود، مشهود و. . . " در زبانِ عربی از ریشه یِ " شَهِدَ" هستند که خودِ " شَهِدَ" برگرفته از واژه یِ " سَهیت" و " سهیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. ( دگرگونیِ آواییِ ( س/ش ) در زبانها رواگمند ( =رایج ) بوده است. ) ولی باید بدانیم که در زبانِ پارسی نبایست واژگان بر وزنهای عربی بکار روند؛چراکه در زبانِ پارسی تکواژها فروشکافته نمی شوند ولی در عربی چنین هست.
منابع .1395 و 1409 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"
فعلها | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | مصدر | ||||||
بن ماضی | بنگذشته | ||||||
بن مضارع | بنکنون | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | بنگذشتهم | بنگذشتهی | بنگذشته | بنگذشتهیم | بنگذشتهید | بنگذشتهند | |
استمراری | میبنگذشتهم | میبنگذشتهی | میبنگذشته | میبنگذشتهیم | میبنگذشتهید | میبنگذشتهند | |
کامل | بنگذشتهه بودم | بنگذشتهه بودی | بنگذشتهه بود | بنگذشتهه بودیم | بنگذشتهه بودید | بنگذشتهه بودند | |
التزامی | بنگذشتهه باشم | بنگذشتهه باشی | بنگذشتهه باشد | بنگذشتهه باشیم | بنگذشتهه باشید | بنگذشتهه باشند | |
مستمر | داشتم میبنگذشتهم | داشتی میبنگذشتهی | داشت میبنگذشته | داشتیم میبنگذشتهیم | داشتید میبنگذشتهید | داشتند میبنگذشتهند | |
حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | بنکنونم | بنکنونی | بنکنوند | بنکنونیم | بنکنونید | بنکنونند | |
استمراری | میبنکنونم | میبنکنونی | میبنکنوند | میبنکنونیم | میبنکنونید | میبنکنونند | |
کامل | بنگذشتههام | بنگذشتههای | بنگذشتهه/بنگذشتههاست | بنگذشتههایم | بنگذشتههاید | بنگذشتههاند | |
ملموس | دارم میبنکنونم | داری میبنکنونی | دارد میبنکنوند | داریم میبنکنونیم | دارید میبنکنونید | دارند میبنکنونند | |
التزامی | ببنکنونم | ببنکنونی | ببنکنوند | ببنکنونیم | ببنکنونید | ببنکنونند | |
آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها |
خواهم بنگذشته | خواهی بنگذشته | خواهد بنگذشته | خواهیم بنگذشته | خواهید بنگذشته | خواهند بنگذشته | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | ببنکنون | ببنکنونید | |||||
نهی | نبنکنون | نبنکنونید |
برگردان[ویرایش]
|