عاشق

از ویکی‌واژه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • عربی

آوایش[ویرایش]

  • /عاشِق/---/عاشق (جمع عشاق)

صفت[ویرایش]

عاشق

  1. آنکه کسی یا چیزی را بسیار دوست دارد، دل‌داده، دلباخته.
    عاشق ممکن است به زبان معیار باستان بصورت عا - شَق بوده و به معنی راست کردن یا همان شاخ کردن آلت است.
  2. (تصوف): سالکی که به خداوند عشق می‌ورزد. دلباخته، دل‌داده، آنکه کسی یا چیزی را بسیار دوست دارد.

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • آذری

اسم[ویرایش]

عاشیق

  1. نوازنده چگئور، تار، سه‌تار.

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن