پرش به محتوا

عشق

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

اوستایی

گونه‌های دیگر نوشتاری

عاشق و قاشقی و عاشقانه و عاشقان وعشاق

ریشه لغت

[ویرایش]
جستجو در ویکی‌پدیا ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ عشق دارد
ویکی‌گفتآورد
ویکی‌گفتآورد
مجموعه‌ای از نقل‌قول‌های مربوط به
در ویکی‌گفتاورد موجود است.

آوایش

[ویرایش]
  • /عِشق/

عشق

  1. منسوب به عاشق، دوست داشتن به حد افراط.
  2. شیفتگی؛ دلدادگی؛ دلبستگی و دوستی مفرط.
  3. عامیانه: معشوق.
  4. اوستایی: ایشکا، خواست، خواهش، میل، -ایش: خواستن، میل داشتن، آرزو كردن، جستجو كردن.
  5. درباره واژه عشق مطالعات نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق تغییر و تحولات چشمگیر‌ی در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد. در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانواده‌است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجو کردن» پیوند دارد. همچنین به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است. فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند، ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمی‌برد. در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.

زبان دیگر

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]
  • /عَ/ شَق/

قید

[ویرایش]
  1. عَشق از یک حرف و یک کلمه تشکیل شده که عَ حالت تعجب از دیدن و شق به معنی مانند شاخ بودن یا مانند شاخ شدن است.

زبان دیگر

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  1. عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت چه سخنها که خدا بامن تنها دارد، عشقم.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ کوچک زبان پهلوی
  • فرهنگ واژه های اوستا

https://www.yjc.ir/fa/news/6672852/%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%A7%DA%98%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9-%D8%A2%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86