پرش به محتوا

عدل

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /عَدْل/

مصدر لازم

[ویرایش]

عَدل

  1. دادگری کردن، داد دادن.
  2. رفتار کردن به گونه ای که خالی از غرض‌ورزی بوده و همچنین خرد‌‌مندانه و مطابق با اصول اخلاقی باشد.

صفت

[ویرایش]
  1. دادگر.

قید

[ویرایش]
  1. درست، دقیقاً.

اسم

[ویرایش]

عِدل

  1. یک لنگه از دو لنگه جوال. مثل و مانند چیزی در وزن و بها.
    علی کرمانی با کمک یک جوان دیگر عدل‌های پُر از دارو را آماده کرد. «خداوند الموت»

کهن واژه

[ویرایش]
  1. عدل ممکن است در زبان معیار باستان به صورت عَ - دَل قابل تلفظ بوده و مفهومی مانند سوراخ کردن یا پاره کردن پرده بکارت و مانند آنها بوده است.



ترجمه
ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین