غو
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
- [غَ]
اسم[ویرایش]
غو
- بانگ، فریاد.
- پس از دیدهگه دیدهبان کرد غو ..... که ای سر فرازان و گردان نو
- قو: قسمی قارچ خشک کرده که در آن از چخماق آتش افکنند و زود درگیرد.
- ( غو یا قو ) در زبانِ سانسکریت به دیسه یِ ( مَدگو ) و در زبان پارسی ( غو ) واگویی می شده است. نیاز به یادآوری است که من زبانهایی همچون اوستایی، پهلوی و . . . را بررسی نکرده ام. چنانکه در رویه یِ 434 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - پارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) آمده است
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- شاهنامه. ISBN 964-5566-35-5
ریشهشناسی ۲[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
[غِ]
اسم[ویرایش]
غو
- به معنی بیرون انداختن یا فراری دادن است. گویش بهاری.
- سورِه نِه غو گسْسه بِلَیهَ.
- گله فراری بده بیآیند این طرف.
- سورِه نِه غو گسْسه بِلَیهَ.
برگردانها[ویرایش]
|