پرش به محتوا

غو

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]
  • [غَ]

اسم

[ویرایش]

غو

  1. بانگ، فریاد.
    پس از دیده‌گه دیده‌بان کرد غو ..... که ای سر فرازان و گردان نو
  2. قو: قسمی قارچ خشک کرده که در آن از چخماق آتش افکنند و زود درگیرد.


منابع

[ویرایش]

ریشه‌شناسی ۲

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]

[غِ]

اسم

[ویرایش]

غو

  1. به معنی بیرون انداختن یا فراری دادن است. گویش بهاری.
    سورِه نِه غو گسْسه بِلَیهَ.
    گله فراری بده بیآیند این طرف.

برگردان‌ها

[ویرایش]
  • انگلیسی:qoo