غو

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

آوایش[ویرایش]

  • [غَ]

اسم[ویرایش]

غو

  1. بانگ، فریاد.
    پس از دیده‌گه دیده‌بان کرد غو ..... که ای سر فرازان و گردان نو
  2. قو: قسمی قارچ خشک کرده که در آن از چخماق آتش افکنند و زود درگیرد.
  3. ( غو یا قو ) در زبانِ سانسکریت به دیسه یِ ( مَدگو ) و در زبان پارسی ( غو ) واگویی می شده است. نیاز به یادآوری است که من زبانهایی همچون اوستایی، پهلوی و . . . را بررسی نکرده ام. چنانکه در رویه یِ 434 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - پارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) آمده است

منابع[ویرایش]

ریشه‌شناسی ۲[ویرایش]

آوایش[ویرایش]

[غِ]

اسم[ویرایش]

غو

  1. به معنی بیرون انداختن یا فراری دادن است. گویش بهاری.
    سورِه نِه غو گسْسه بِلَیهَ.
    گله فراری بده بیآیند این طرف.

برگردان‌ها[ویرایش]

  • انگلیسی:qoo