پرش به محتوا

لاس

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • /لاس/

‌اسم

[ویرایش]

لاس

  1. دو چوب یا دو آهن یا دو سنگ و مانند آن‌ها را که در نجاری و فلزکاری یا حجاری طوری قرار دهند که دندانه‌های یکی در فرورفتگی‌های دیگری جای گیرد. آن را که در دیگری فرو رفته نر و زبانه و دیگری را لاس و کم گوینگوین
    نر و ماده کردن: جا دادن قسمت‌های برآمده چوبی یا فلزی در فرو رفتگی‌های چوب یا فلز دیگر.
  2. نوعی ابریشم ارزان.
  3. ماده هر حیوان.
  4. (عامیانه): چاه آب ده.

زبان دیگر

[ویرایش]
  • بهاری

اسم

[ویرایش]
کومه لاس
  1. در گویش بهاری فقط به مدفوع گاو، لاس اطلاق می‌گردد و درگذشته اولین و بهترین کود کشاورزی بود.
  • فرانسوی

اسم

[ویرایش]
  1. (عامیانه): عشقبازی از طریق لمس کردن و بوسیدن.
  • پشتو

اسم

[ویرایش]
  1. پش، دست.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

––––

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین