پرش به محتوا

لت

از ویکی‌واژه

(~.)

صفت

[ویرایش]
  1. تکه

و پاره از چیزی.

اسم

[ویرایش]
  1. واحدی برای اندازه گیری پارچه.
  2. یک ورق کاغذ.
  3. لنگه در، مصرا

فارسی

[ویرایش]

لَتَ :(lata) در گویش گنابادی یعنی لات ، بی سر و پا ، آسمان جُلْ

لِتَّ :(letta) در گویش گنابادی یعنی پارچه

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

سنسکریت و پهلوی

[ویرایش]
  • ریشه واژه یِ " لَت" در واژگانی همچون " لَت و کوب" و " لَت و پار": ریشه یِ واژه یِ " لَت" به واژه یِ اوستایی - سانسکریتِ " کرَت krath" و " کرتی" بازمی گردد که به چمِ " آسیب رساندن به ، آسیب زدن به، صدمه و آزار رساندن به، جریحه دار کردن، زخم کردن، کُشتَن، از میان بردن، خراب کردن" بوده است. آوایِ " ک" در واژه یِ" کرَت" افتاده است. در برخی واژگانِ اوستایی - سانسکریت آواهایِ " ک، خ" در آغازِ واژگان در پیوند با زبانهایِ ایرانیِ پسین تر می افتد و آنچه می ماند " رَت " خواهد بود که با دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ ( ر/ل ) به " لَت" دگر می شود.هیچگونه دودِلی ( =تردیدی ) ندارم که واژه یِ " لَت" از واژه یِ " krath" آمده است. من نخست گمان می کردم که واژه یِ " krath" پس از زدایشِ " k" در پیِ دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به " لَت" دگر شده است ولی پس از بازبینیِ فرهنگنامه سانسکریت، یافتم که واژه یِ " klath" نیز در همان سانسکریت آمده است. دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" در زبانهایِ پارسی میانه - پهلوی و سانسکریت بسیار فراوان بوده است ( در زبانِ اوستایی " ل" نداریم. ) از سویِ دیگر، واژگانِ آغازیده با "k" در زبانِ سانسکریت و "x :خ" در زبانِ اوستایی، چنانچه بی درنگ پس از این آواها، "ش" یا "ر/ل" بنشیند، آنگاه آوایِ k یا x زدایش پذیر خواهند بود.باید این نکته را نیز درنگریست که واژه یِ " klathana " نیز به چمِ " لخته و دلمه شدن" بوده است. پس دو گمانه زنی اینجا باشندگی دارد: 1 - واژه یِ " لت" با " لخته" پیوندی ندارد که در پیِ آن، به روشنی واژه یِ " لَت" به " krath/klath" باز میگردد. 2 - واژه یِ " لَت" با " لَخته" همریشه هستند که در پیِ آن، این واژه " لخته" است که از " klath" برآمده است، نَه وارونه. من خودم به گزینه دوم در بالا باور دارم. " لخته/لخت" به روشنی " صفت مفعولی" از کارواژه ای گمنام یعنی " لَختَن" هستند که در اینجا نیز باز دو گمانه باشندگی دارد: 2. 1 - یا در پیِ دگرگونیِ آوایی th در واژه یِ " klath" و افزودنِ نشانه یِ مصدریِ " تَن" به ریختِ " لَختَن" در آمده است.
  • 2. 2 - یا واژه یِ " klath " با زدایِش th و افزودنِ نشانه یِ " ختن" به ریختِ " لَختن" درآمده است. که من در اینجا گزینه یِ 2. 2 را می پذیرم. چنانچه این گزینه درست باشد، باید بُن کُنونیِ آن " لَز" باشد. همچنین واژگان بالا را می توان با واژه " لِه " نیز همسنجی کرد. این جست و جو بر دوشِ شیفتگانِ زبانشناسی است. پَسگَشت: رویبرگِ 512 و 519 از نبیگِ " فرهنگ سَنسکریت - فارسی"

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ سَنسکریت - فارسی

(لَ)

اسم

[ویرایش]
  1. سیلی، چَک.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ سَنسکریت - فارسی

(~.)

  1. شکم، بطن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ سَنسکریت - فارسی

(~.)

اسم

[ویرایش]
  1. گرز، عمود.
  2. چما

قید

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ سَنسکریت - فارسی