پرش به محتوا

لو

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌ لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /لو/

حرف

[ویرایش]

لو

  1. حرف ربط. شرط. گر، اگر. لولو.
  2. پشته، بلندی.
  3. لب: شفه.
  4. لُوْ: در گویش گنابادی یعنی لب، کنار، بغلِ.

اسم

[ویرایش]

لُو

  1. دام، تله (این کلمه به تنهایی کاربرد ندارد.)

اسم

[ویرایش]

لَو/لُو

  1. نوعی از حلوا.
  2. صفرا. زردآب.
  3. خال در بازی ورق.

استعاره

[ویرایش]
  1. لو دادن کنایه از← راز کسی را فاش کردن مشت کسی را باز کردن.
  2. لو رفتن کنایه از← گرفتار شدن به دلیل برملا شدن راز.
  3. تک‌لو← ورقی که یک خال داشته باشد.
  4. دو‌لو← ورقی که دو خال داشته باشد.



ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین