مضارع
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /مُضارِع/
اسم
[ویرایش]مضارع
- (ادبی): در دستور زبان، فعلی که بر زمان حال و آینده دلالت میکند و از بُن مضارع فعل باضافه شناسه ساخته میشود، گاهی به اوّل فعل مضارع «می» و گاهی «ب» اضافه میشود، مانند خورَد، رَوَد، میخورَد، میرود، بخورد، برود.
- صیغهای از فعل که به زمان حال یا آینده دلالت کند. مانند شونده.
عروض
[ویرایش]- در عروض، یکی از بحرهای نوزدهگانه شعر فارسی، که وزن اصلی آن «مفاعیلن فعالان مفاعیلن فاعلاتن» است.
- وزنهای رایج آن عبارتند از: «مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن»، «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن (فاعلاتن)»، و «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلن».[۱]
صفت
[ویرایش]- در بدیع، ویژگی نوعی جناس که در آن دو طرف جناس در یک حرف مختلف باشند و آن حرف که در آن مختلف هستند، قریبالمخرج باشد. مانند آوردن حال و خال در یک بافت ادبی؛ مقابل لاحق.
واژههای مشتق شده
[ویرایش]پانویس
[ویرایش]- ↑ این هفده بحر که از دایرههای عروض پارسیان برخیزند ... چون: هزج و ... مضارع و مضارع اخرب ... جمله معلوم خویش کن. «عنصرالمعالی»
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین