مقتضی
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /مُقتَضی/
اسم
[ویرایش]مقتضی
- اقتضاکننده، تقاضاکننده.
- در فارسی لازم، لازمه، شایسته، درخور.
- مطابق، مواف.
قید
[ویرایش]- سبب، موجب.
ریشه شناسی۲
[ویرایش]- /مُقتَضا/
اسم مفرد
[ویرایش]مُقتَضیٰ
- اقتضا شده.
- تقاضا شده، درخواست شده.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن