میدان
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /مَیدان/----/میدان (جمع میادین)
اسم
[ویرایش]میدان
- محوطهای معمولا به شکل دایره که محل برخورد چند خیابان است؛ فلکه.
- میدان ممکن است در زبان معیار باستان به دو قسمت مَی - دان قابل تجزیه باشد و حاکی از تاکستان یا باغات انگور گسترده بوده است.
- پهنه، عرصه، زمین یا محوطه بازی و مسابقه.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین