هی
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /هَی/
فعل
[ویرایش]هَی (قدیم)
- وجود دارد، هست.
قید
[ویرایش]هِی
- بطور پیوسته و پیاپی، مرتباّ، دائماً
- دالین شناسالین ناشناسا مفرد[؟]:
- 💬 پسر هی اینجا بود.
- 💬 کفش هی خریدم.
- 💬 ضلع روبروی به زاویه ۳۰ درجه، در هر مثلث قایمالزاویه هی، نصف وتر است.
ترجمه
[ویرایش]دالین ناشناسا | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن